نویسنده: محمد تقی تقی پور




 


از آغاز تأسیس دولت صهیونیستی در سرزمین فلسطین، سیاست برقراری ارتباط با اقلیت های قومی و نژادی و نفوذ در درون آنها، بخشی از برنامه ی سران و رهبران اسرائیل را در خاورمیانه ی عربی تا شمال آفریقا تشکیل می داد.
تحریک اقوام و طوایف گوناگون جزئی از توطئه ی نزاع قومی در جهان اسلام بود که در چارچوب استراتژی پیرامونی اسرائیل قرار داشت.
در کتاب ارتباط خطرناک، در ارزیابی اهداف اسرائیل از نفوذ در میان اقوام و گروه های مختلف و دامن زدن به اختلافات و درگیری های قومی در کشورهای اسلامی آمده است:
بخش عمده ی افراد قبیله ی ایدی امین [دیکتاتور اسبق اوگاندا] موسوم به کاکوا در کنار مرزهای جنوبی سودان سکنا داشتند. از اواخر دهه ی 1960 یک جنبش جدایی طلب به نام «آنیانیا» در این منطقه به تحریک اسرائیلی ها با دولت عرب و مسلمان مستقر در خارطوم می جنگید. به گفته ی منابع اسرائیلی، این جریان با هماهنگی سازمان سیا انجام می شد. همانند مورد کُردهای عراق، این نیز یک کاربرد تاکتیکی از استراتژی پیرامونی [اسرائیل] بود که براساس آن کشورهای عرب تضعیف می شدند و ثبات خود را از دست می دادند. (1)
به نوشته ی نشریه ی عربی زبان الشروق؛ در پژوهش های انجام شده از سوی اسرائیلی ها آمده است که پس از تأسیس دولت یهود در فلسطین، تماس های اسرائیل برای حمایت از اقلیت های قومی متوقف نشد، چرا که دیوید بن گوریون تمایل شدید به حفظ و توسعه ی این روابط داشت و معتقد بود، کمک به این اقلیت ها برای آزاد شدن از سلطه ی عرب ها [مسلمانان] به منابع امنیتی و استراتژیک اسرائیل خدمت می کند. جنبش های صهیونیستی و سرویس های وابسته به آن همواره چنین سیاستی را در پیش داشته اند. آژانس یهود تماس های خود را در این ارتباط از دهه ی 1930 و 1940 در جهان اسلام آغاز کرد. تل آویو علت اتخاذ چنین موضعی را این گونه توجیه می کند که اقلیت ها در جهان اسلام و عرب با اسرائیل سرنوشت مشترکی دارند و چاره ای ندارند که برای مقابله با فشار اسلام و عرب ها در کنار دولت یهود قرار گیرند.
براساس منابع اسرائیلی، بن گوریون نخست وزیر و وزیر جنگ وقت اسرائیل در سال 1954-1995 با کمک موشه دایان رئیس ستاد کل ارتش، طرحی را برای انجام یک کودتا توسط مارونی های طرفدار اسرائیل در لبنان و حمایت از این طایفه در هر جنگی علیه مسلمانان تهیه کرد. (2) همین موضع را اسرائیلی ها در قبال کُردهای عراق و بربرها در مغرب عربی و در قبال جنوب سودان در پیش گرفتند. در طرح اسرائیلی ها حتی قبطی های مصر هم گنجانده شده اند؛ در حالی که اسرائیل، به دشواری اجرای چنین طرحی، به دلیل همبستگی جامعه ی مصر، معترف است. (3)

سرّی ترین مسأله ی خاورمیانه

اسرائیلی ها اجرای سناریوی صهیونیستی نفوذ در مناطق کُردنشین عراق و ایجاد ارتباط با سران، رهبران و اشخاص ذی نفوذ کُرد، در قالب «استراتژی پیرامونی» را از همان آغاز به عنوان یک عملیات سرّی و پنهانی به سرویس جاسوسی و اطلاعاتی خود واگذار کردند. آن گونه که از منابع غربی و اسرائیلی برداشت و استنباط می شود، ارتباط اسرائیل با شماری از رهبران کُردهای عراق و میزان نفوذ و حضور جاسوسان و مأموران اطلاعاتی اسرائیل در مناطق کُردنشین عراق، به تدریج چنان شدت، افزایش و عمق پیدا کرد که به سرعت به صورت یکی از سری ترین امور در خاورمیانه درآمد. ملامصطفی بارزانی، رهبر حزب دمکرات کردستان (عراق) در ماه سپتامبر 1967 از اسرائیل دیدار کرد و یک خنجر انحنادار کُردی به [موشه] دایان هدیه کرد. بسیاری بر این باورند که حمله ی کاملاً برنامه ریزی شده ی خمپاره ای به پالایشگاه نفت در کرکوک در ماه مارس [1967] کار اسرائیلی ها بوده است. در سال 1971 به محمد حسنین هیکل، روزنامه نگار مصری گفته شد که افسران اسرائیلی در کردستان پیوسته در تماس رادیویی با اسرائیل بوده و درگیر در عملیات جاسوسی در عراق هستند. مطبوعات عراق به طور مرتب از حضور اسرائیلی ها سخن به میان می آوردند. (4)
بخش عمده ی روابط اسرائیل با کُردها همواره در هاله ای از اسرار نگهداری شده است:
جزئیات عملیاتی آنچه در کردستان صورت گرفته هنوز هم در اسرائیل پنهان می شود. تحت سانسور قرار می گیرد و احتمالاً برای این کار دلیل خوبی وجود دارد. شاه مسلماً هیچ علاقه ای به اینکه کُردها واقعاً پیروز شوند نداشت و به نظر غیر محتمل می رسد همدردی اسرائیلی ها هم از روی خیرخواهی باشد. (5)
ارتشبد سابق حسین فردوست، در خاطرات خود درباره ی مسأله کُردها و کردستان می نویسد:
یکی از مهمترین مسائلی که به تناوب از حدود سال 1340 تا سال 1353 مستقیماً به امنیت داخلی کشور ارتباط داشت و در نتیجه ساواک درگیر آن بود، مسئله ی شورش و جنگ های اکراد عراق با دولت بغداد بود. علت ارتباط این مسئله با مسائل داخلی ایران روشن است.
کُردها قومی آریایی هستند که جمعیت آنها بین 8 تا 10 میلیون نفر تخمین زده می شود و در کشورهای ترکیه، ایران، عراق، سوریه و جمهوری های ارمنستان و آذربایجان شوروی پراکنده هستند. [...] در زمان جنگ جهانی اول اکراد خواستار تشکیل یک کشور مستقل کردستان بودند، ولی سیاست انگلیس در منطقه ایجاد این کشور را صلاح ندانست و بعدها نیز غرب تمایلی به این خواست نشان نداد.
[...] طولانی ترین شورش اکراد علیه دولت مرکزی در عراق بود که تا سال 1975 ارتش این کشور را درگیر خود نمود و تنها با معاهده ی الجزایر پایان یافت.
در همان زمان حکومت خودمختار قاضی محمد در مهاباد، گفته می شد که اکراد بارزانی عراق به رهبری ملامصطفی در جنگ با دولت نوری سعید، که از حمایت انگلستان برخوردار بود، شکست خورده و به مهاباد آمده اند. با سقوط حکومت قاضی محمد، ملامصطفی با حدود 500 سوار از طریق راه های کوهستانی به سمت قفقاز رفت. [...] ملامصطفی و همراهانش تا زمان دولت عبدالکریم قاسم در شوروی بودند [...]. قاسم فرمان عفو عمومی بارزانی ها را صادر کرد و ملامصطفی و همراهانش به عراق بازگشتند و تا مدتی با دولت بغداد روابط حسنه داشتند. ولی به تدریج این روابط تیره شد و مجدداً جنگ اکراد عراق با دولت بغداد آغاز گردید. (6)

پیشمرگه ها و ملامصطفی بارزانی

درباره ی پیدایش و شروع تحرکات در میان کُردهای عراق در دهه ی پنجاه میلادی، مأمور اطلاعاتی سیا چنین نوشته است:
ظهور ناسیونالیسم کُرد در ایران، در عراق نیز بدون بازتاب نماند. در سال 1943 ملامصطفی با عده ای از هوادارانش از محل اقامت اجباری خود در سلیمانیه فرار کردند و به موطن خود بارزان رفتند. کوتاه زمان پس از رسیدن او، درگیری هایش با مقامات محلی آغاز شد. در ماه اکتبر قوای ملامصطفی - که آن زمان از دویست تن تجاوز نمی کرد - در نبرد با نیروهای پلیس محلی پیروز شد. یک ماه بعد، هنگامی که بر شمار هوادارانش افزوده شده بود، ملامصطفی یک بریگاد ارتش را شکست داد. (7) ملامصطفی حکومت مستقل خودش را در قلمرو ایلش علم کرده بود و عراقی ها در اوایل اوت 1945 قصد کردند به استحکامات او حمله کنند. رئیس هیأت نظامی بریتانیا، ژنرال رنتون معتقد بود که ارتش عراق هنوز آمادگی همچو حمله ای را ندارد. و وقتی به هشدارهای او مبنی بر اینکه ارتش به همان سرنوشتی دچار می شود که در سال 1943 به سرش آمده است وقعی گذاشته نشد، او مرکز فرماندهی خودش را در خط مقدم در «اربیل» ترک کرد و مشاورانش را نیز از ارتش آماده ی نبرد شده ی عراق خارج نمود. (8)
این موضوع از سوی دیگر نشان می دهد که انگلیسی ها نیز در واقع به مصلحت نمی دیدند که این گروه نسبتاً تازه پا به دست قوای ارتش دولت عراق به کلی قلع و قمع شوند.
ملامصطفی در همان دوران برای تحکیم موقعیت خود، درصدد ازدواج با دختر رئیس ایل رقیب یعنی زبار برآمد، رهبران این ایل با بارزانی ها سر ناسازگاری داشتند. اما او سرانجام به این هدف نایل آمد. (9) اما این وصلت برای همیشه نتوانست از موقعیت بارزانی ها دفاع و حمایت کند. زیرا در این مقطع عراقی ها موفق شدند با ترغیب و تهدید و رشوه، مهمترین رهبران کُرد و از آن جمله پدر زن جدید ملامصطفی و رهبر قبیله زبار - را از صف متحدان ملا جدا کنند [.] در طول دو هفته ی پایانی ماه سپتامبر رهبران ایلات دیگر نیز به ایل زبار پیوستند و به عنوان نیروهای تهاجمی ارتش عراق، ملامصطفی و حامیانش را از استحکامات کوهستانی شان بیرون راندند. (10)
اگرچه پیش از جمهوری خودمختار قاضی محمد در مهاباد، تحرکات قومی و ناسیونالیستی کُردی در مناطق کردنشین عراق، ترکیه و... آشکار و مسبوق به سابق بود و حتی مجامع صهیونیستی و قدرت های غربی در تحریک آن نقش قابل توجه داشتند، لیکن بعضی منابع؛ جمهوری مهاباد را الهامبخش جنبش های ناسیونالیستی کردی در منطقه قلمداد کرده اند. (11)
به هر روی ملامصطفی را بنیانگذار حزب دمکرات کردستان عراق دانسته اند؛ کسی که نام او با چندین دهه تاریخ و درگیری های منطقه ی کردستان عراق عجین است. به دلیل این ویژگی، شاید چندان بی مناسبت نباشد تا به اطلاعات کاملتری از دوران حیات و مبارزات ایشان در این نوشتار اشاره شود:
ملامصطفی بارزانی پایه گذار حزب دموکرات کردستان عراق و کسی که بیش از چهل سال برای خودمختاری آن خطه مبارزه کرد، در 1902 میلادی [1281] متولد شد. او دوران کودکی و جوانی خود را در دهکده ی بارزان در مجاورت مرز ایران و ترکیه در داخل عراق سپری کرد. در جوانی به رمه داری مشغول بود. ملامصطفی سواد و اطلاعات مذهبی خود را در مکتب خانه های دهکده ی خویش به دست آورد. 29 ساله بود که نخستین طغیان خود را علیه حکومت بغداد آغاز کرد، ولی دستگیر شد و از بارزان و استان سلیمانیه در شمال شرقی به بغداد تبعید شد. این قیام در 1931 [1310] و به هنگامی رخ داد که انگلیسی ها و ایتالیایی ها تصمیم گرفتند ارامنه و آسوری های اخراجی از ترکیه را در منطقه ی بارزان اسکان دهند. در آن زمان رهبری این مبارزه بر عهده محمود بارزانی پدر ملامطصفی بود. ملامصطفی در 1994 [1323] از نوری سعید نخست وزیر حکومت سلطنتی عراق خواستار خودمختاری کردستان عراق شد. این خواسته از سوی دولت عراق رد شد و این آغاز یک نبرد سخت و پرتلفات میان قوای ملامصطفی با دولت عراق شد. در این نبرد قسمت اعظم نیروهای ملامصطفی تار و مار شد و وی همراه با 2000 تن از یاران باقی مانده اش با تحمل مشقات فراوان به سوی مرزهای ایران گریخت. ملامصطفی پس از فرار از عراق، در ایران بیکار ننشست و به یاری تشکیلات سیاسی شورشیان کُرد در استان کردستان ایران پرداخت.
ملامصطفی توسط قاضی سعید محمد رهبر شورشیان کردستان ایران مدال شجاعت دریافت کرد و حتی مدتی نیز به فرماندهی قوای وی در ایران منصوب شد. اعزام ارتش حکومت مرکزی ایران در 1947 [1326] به کردستان و سپس آذربایجان که وضع مشابهی با کردستان داشت، پایان رؤیاهای بارزانی در ایران بود. پس از این حمله، ملامصطفی و افرادش گام به گام و شهر به شهر از برابر قوای دولتی ایران عقب نشستند. اما چون وی مورد تعقیب دولت عراق بود، چاره ای جز فرار به شوروی سابق از طریق راه های کور و صعب العبور مرزی ندید. ملامصطفی به خاطر حمایتش از جمهوری مهاباد مورد استقبال روس ها قرار گرفت و موفق به دریافت پناهندگی شد. او 11 سال یعنی تا زمان کودتای عبدالکریم قاسم در شوروی سابق و پایتخت های اروپای شرقی بود. با وقوع کودتای 1958 [1337] عراق و بازگشت آرامش به این کشور وی به دعوت عبدالکریم قاسم از پراگ عازم عراق شد. او 80 روز پس از وقوع کودتا وارد بغداد شد و کاخ نوری سعید از سوی عبدالکریم قاسم در اختیار وی قرار گرفت. بارزانی با وجود استقبالی که از سوی قاسم شد به سرعت عازم کردستان شد و احزاب متفرق کُرد را مجدداً تشکل داد و سازماندهی کرد. سپس در سال 1961 [1340] از قاسم خواستار خودمختاری کردها شد. این خواسته قاسم را به خشم آورد و به 12 سال آرامش در شمال عراق پایان داد. مجدداً آتش جنگ با به حرکت درآمدن تانکها و هواپیماهای عبدالکریم قاسم به سوی نواحی کردنشین شعله ور گردید. ملامصطفی در دوران حکومت عبدالسلام عارف، عبدالرحمن عارف و حسن البکر نیز با تکرار برخوردهای مشابهی کم و بیش مشغول نبرد با دولتهای عراق بود. در این جنگها سپاه ملامصطفی تجزیه شد. با این حال در دوران حکومت حسن البکر وی توانست با برخورداری از حمایت مالی و نظامی شاه، مخلوع ایران تجدید قوا کند و حملات علیه عراق را شدت بخشد. پیمان 1975 [1354] الجزیره نقطه ی پایان جنگهای طولانی ملامصطفی بارزانی علیه عراق بود. از آن تایخ ملامصطفی تا 1979 [1358]در ایران تحت نظر زندگی کرد. (12) سپس در این سال به دلیل ابتلا به مرض سرطان عازم آمریکا شد و در آنجا در اول مارس 1979 [1358] درگذشت و جسدش پس از انتقال به ایران در اشنویه کردستان (13) دفن شد. (14)
فردوست درباره ی نیروها و واحدهای تحت فرماندهی ملامصطفی نوشته است:
نیروهای ملا از واحدهای پیشمرگه تشکیل می شد و هر واحد تقریباً معادل یک تیپ بود. تعداد پیشمرگه ها حدود 30 هزار نفر بود که هر تیپ پیشمرگه بین 3 تا 5 هزار نفر نیرو داشت و بنابراین حدود 8 الی 10 واحد پیشمرگه را دربر می گرفت. (15)
به گفته ی فردوست، با سلب حمایت محمدرضا از اکراد، ملامصطفی راهی جز پناهنده شدن به ایران نداشت، زیرا اگر مقاومت می کرد از سوی محمدرضا با برخوردهای تند مواجه می شد. این حادثه مسلماً بزرگترین ضربه را بر ملا وارد ساخت و نشان داد که طی این سال ها آمریکایی ها به سود خود با او بازی کرده اند. به ملا و سران کُرد در عظیمیه کرج جا داده شد.

ایران حلقه ارتباط

آنچه با تاریخ روابط اسرائیل و کُردهای عراق پیوند ناگسستنی دارد، نقش ایران شاهنشاهی است. این نقش از جنبه ها و زاویه های مختلف اساسی و حائز اهمیت بود:
کُردها در سال 1961 قیام مسلحانه ای را علیه حاکمیت عراق آغاز کردند. آنان نسبت به سایر جنبش های آزادیبخش ملی دنیا موانع بزرگتری در راه خود داشتند، زیرا نه تنها سرزمین آنها توسط کوهستان احاطه شده بود، بلکه در همسایگی کشورهایی بسر می بردند که خودشان دارای اقلیت کُرد بودند. بنابراین هرگونه موفقیتی برای کُردهای عراق، بلافاصله سبب بروز مسائل ناراحت کننده ای برای دولت های ایران، ترکیه و اتحاد شوروی می شد.
با تمام اینها شاه ایران [محمدرضا پهلوی] آنچنان از تهدید وجود یک عراق مسلح در پشت مرزهای خود هراسناک بود که با اسرائیلی ها موافقت داشت، برپا کردن ناآرامی بین کُردهای عراق برای رژیم این کشور چنان مشکلاتی ایجاد خواهد کرد که احتمالاً به نفع ایران و اسرائیل خواهد بود. (16)
اما اسراری را که حسین فردوست درباره نقش ایران برملا می کند، بسیار مهم و خواندنی است:
[پس] از این مرحله [صدور فرمان عفو عمومی بارزانی ها از سوی عبدالکریم قاسم، بازگشت ملامصطفی و همراهانش به عراق و برقراری روابط حسنه بین کُردهای عراق و دولت مرکزی بغداد] آمریکا نیز وارد صحنه شد و تلاش کرد با کمک محمدرضا از شورش اکراد عراق به نفع سیاست منطقه ای خود [و بلکه اسرائیل] و ایجاد تحولات مناسب در بغداد استفاده کند. در نتیجه محمدرضا به حمایت از ملامصطفی پرداخت و تا مدت ها جبهه بارزانی ها را علیه دولت مرکزی عراق تقویت نمود.
زمانی که قائم مقام ساواک شدم روزی فردی به نام سرتیپ منصور پور نزد من آمد و گفت که از طرف ساواک مأموریت تماس با ملامصطفی را دارد. [...] او استاد کوچکی را در منطقه تحت تصرف بارزانی ها اداره می کرد و بهترین روابط را با ملامصطفی داشت و در واقع رابط محمدرضا با او به شمار می رفت [...]. در طول دورانی که جنگ ملامصطفی با دولت بغداد ادامه داشت، منصورپور به کردستان عراق می رفت و در ستاد فرماندهی ملامصطفی با او و سایر سران کُرد ملاقات می کرد و پیغام ها و خواسته های بارزانی ها را به تهران منتقل می نمود. [...] منصورپور هرگونه ساز و برگ و تجهیزات مورد لزوم کُردها را از طریق ارتش تأمین می کرد و به آنها می رساند. توسط ساواک یک فرستنده ی قوی نیز از خارج خریداری شده و در منطقه ی بارزانی ها نصب شده بود که از آن برای تبلیغات ملا استفاده می شد. (17)
اشاره ی ژنرال زامیر (ضمیر) رئیس موساد به ملامصطفی بارزانی رهبر حزب دمکرات کردستان عراق درباره ی نقش و جایگاه ایران در روابط آنها با اسرائیل خواندنی است:
من بارها توضیح دادم که شما فقط یک پل دارید و آن ایران است. اگر ایران نباشد برای شما اسرائیل هم وجود نخواهد داشت. (18)
ساواک نه فقط حلقه ی وصل مأموران موساد با بعضی گروه ها و احزاب کُرد عراق بود، بلکه از طریق استخدام جاسوس از میان کُردهای عراقی، اخبار و اطلاعات ذیقیمتی از منطقه جمع آوری و آنها را در اختیار سرویس اطلاعاتی اسرائیل قرار می داد. این گونه اقدامات ساواک در چهارچوب طرح کریستال، (19) پیمان اطلاعات مشترک سرویس اطلاعاتی ایران و اسرائیل بود که نمونه ای از گزارش ساواک در این باره چنین است:

گزارش
به عرض می رساند:
با توجه به اوامر تیمسار ریاست ساواک مبنی بر: بهره ای که از این طرح در مدت این یک سال برده شده چیست؟ و در آینده چه امید و پیشرفتی وجود دارد؟ مراتب زیر را به استحضار می رساند:
1) در شهریور ماه سال جاری دوستان بلوط مأموری را معرفی نمودند که مترجم خاص و منحصر به فرد وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش عراق است و اسناد و مدارک و قراردادهای نظامی برای ترجمه به عربی و انگلیسی در اختیار وی گذارده می شود و مأمور رونوشتی از آن را در اختیار می گذارد، به علاوه این مأمور با بسیاری از امراء و افسران شاغل و بازنشسته عراق روابط دوستانه دارد و از این نظر نیز منشاء اثر است، تاکنون 33 گزارش از منبع مذکور واصل گردیده است (برخی از این گزارشات مفصل و در چندین صفحه است) که قسمتی از آنها در زمینه ی اوضاع سیاسی عمومی عراق و قسمت بیشتر درباره ی اوضاع نظامی و میزان ورود اسلحه به عراق و قراردادهای نظامی است.
دو گزارش این مأمور برای سرویس «س» فرستاده شده که آنها را درجه یک - موثق عالی و دقیق ارزیابی کرده اند و متن این ارزیابی و ترجمه ی آن به پیوست تقدیم گردیده است. پیوست [1]
2) در مهر ماه سال جاری منبعی نیز از طرف ساواک به دوستان بلوط معرفی شد تا پس از آنکه آماده ی همکاری شد در چارچوب طرح «کریستال» از وی بهره برداری شود.
این منبع در استخبارات بغداد مسئول امور مربوط به اکراد است و وسیله ی یکی از عوامل نمایندگی بصره معرفی شده است و به اطلاعات و اسناد مربوطه دسترسی دارد و تا روز معرفی به دوستان مذکور هر چند که در کویت با او ملاقات به عمل آمده و قرار همکاری گذارده شده بود ولی آمادگی کامل نشان نمی داد، تا امروز نیز با آنکه اطلاعاتی در اختیار گذارده است ولی هنوز موانعی برای بهره برداری کامل از او موجود است، و با آنکه دوربین در اختیار او گذارده شده تاکنون عکسی از اسنادی که در اختیار دارد نفرستاده و قرار است که در آتیه نزدیک به مرکز بیاید و اشکالات موجود در راه بهره برداری کامل از او برطرف گردد.
در هر صورت تاکنون از منبع مذکور که وسیله ی ساواک معرفی شده 96 گزارش خبری واصل شده که قسمتی از آنها درباره ی اکراد و ارتباط بین آنها و ایران بوده و قسمتهای دیگر در زمینه ی اطلاعات مختلفی درباره ی عراق بوده است. و آن قسمت از این گزارشات که ارتباطی با کشور شاهنشاهی داشته به دوستان بلوط داده نشده و قسمتهایی که داده شده مفید و خوب تشخیص داده اند.
3) امید به پیشرفت این طرح در سال آینده نیز موجود است زیرا از هم اکنون تحقیقات و اقدامات لازم درباره ی استفاده از افراد زیر ادامه دارد:
1- فؤادیانی که دوستان و امکاناتی در لبنان و کویت دارد. (پیوست شماره ی 2)
2- عبدالقادر عبدالواحد در عراق (پیوست شماره ی 3)
3- امین زکی علی خالوق عراقی و دوستان او (پیوست شماره ی 4)
اداره ی کل دوم (20)



پی‌نوشت‌ها:

1. کاکبورن، ص 181.
2. موشه شارت (با نام قبلی موشه شرتوک) اولین وزیر امور خارجه و دومین نخست وزیر اسرائیل در یادداشت ها و خاطرات خود، عین مذاکرات بن گوریون در 27 فوریه 1954 را به صراحت نوشته است. برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره، مراجعه شود به: لیویاروکاچ، تروریسم مقدس اسرائیل، ترجمه ی مرتضی اسعدی، انتشارات مؤسسه ی کیهان، صص 68-69.
3. الشروق، 31 ژوئیه 2000 م / 10 مرداد 1379، ترجمه ا. زارع زاده، ترجمان سیاسی، بیست و ششم مرداد ماه 1379، شماره ی 36.
4. یان بلک و بنی موریس، ص 404.
5. کاکبورن، ص 168.
6. خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، صص 500-501.
7. آرچیبالد روزولت، شوق آموختن، ترجمه ی صهبا سعیدی، مؤسسه ی اطلاعات، چاپ اول 1371، ص 315.
8. همان منبع، ص 320.
9. ن. ک: همان منبع، ص 320.
10. همان منبع، ص 321.
11. ن. ک: رابرت اُلسن، مسأله ی کُرد و روابط ایران و ترکیه، ترجمه ی ابراهیم یونسی، نشر پانیذ، چاپ اول 1380، ص 46.
12. ملامصطفی و یارانش در عظیمیه ی کرج تحت نظر بودند.
13. از نظر تقسیمات کشوری، اشنویه جزو استان آذربایجان غربی است. ولی در اصطلاح به خاطر کردنشین بودن این منطقه از آن به عنوان اشنویه کردستان یاد می شود.
14. احمد ساجدی؛ مشاهیر سیاسی قرن بیستم؛ ویراستار علمی: محمد رجبی؛ مؤسسه ی فرهنگی و انتشاراتی محراب قلم؛ تهران: 1377؛ صص 66-67.
15. خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ص 502.
16. کاکبورن، ص 167.
17. خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، صص 501-502.
18. گزارش ساواک، مذاکرات ژنرال ضمیر و نصیری رؤسای موساد و ساواک، جمعه مورخ 1352/4/22.
19. ن. ک: عبدالرحمن احمدی.
20. گزارش ساواک، مورخ 1346/11/29، با طبقه بندی سرّی.

منبع مقاله:
تقی پور، محمدتقی؛ (1383)، استراتژی پیرامونی اسرائیل: اسرار عملیات مشترک موساد، ساواک، سرویس های اطلاعاتی ترکیه و اتیوپی در خاورمیانه و آفریقا، تهران: مؤسسه ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ سوم.